طاهاطاها، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 26 روز سن داره
احساناحسان، تا این لحظه: 5 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره
فهیمهفهیمه، تا این لحظه: 31 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره
محمدمحمد، تا این لحظه: 34 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

ثبت خاطرات کودکی

دوستتون دارم عاشقتونم

طاها

پسرم تو از آسمانها آمده ای و اینجا زمین است زمین گاهی سرد است خشک است تلخ است اما نترس و نگران نباش برایت بهشتی میسازم شبیه جایی که از آن آمدی. ...
14 مهر 1399

احسان

پسرم روزی مردی میشوی و خیلی شبیه پدرت و به تو افتخار خواهیم کرد. جانِ مادر یادت بماند برای مرد شدنت جوانی ام را داده ام ثمره جوانی ام از تو انتظاری ندارم جز اینکه همیشه همینطور مرد باشی مردی واقعی ...
14 مهر 1399

احسان

یگانه مروارید دریای هستی ام پسرم لبخندت را، شیطنتهای کودکانه ات را و شیرین زبانی هایت را با تمام دنیا عوض نمیکنم تو تنها دلیل من برای خندیدنی تمام عمرم را فدای خنده هایت میکنم. ...
14 مهر 1399

احسان

جانان من پسرم دلم که بیقرار میشود تو را نگاه میکنم تویی قرارِ هرشب و هرروز من ...
14 مهر 1399

احسان

پسرم هر صبح که چشمانم در چشمانم زیبایت می افتد مرد تر شده ای و من به داشتن چنین پسری به خودم میبالم این جرعه ای از عشق من به توست بچش گوارای وجودت ...
14 مهر 1399

طاها

عزیزترینم, فرزندم من مادرت هستم… من با عشق, با اختیار, با آگاهی تمام پذیرفته ام که مادرت باشم تا بدانم خالقم چگونه مخلوقش را دوست می دارد هدایت می کند و در برابر خواسته های تمام نشدنی اش لبخند میزند و در آغوشش میگیرد… من یک مادرم هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد… من به اختیار مادر شدم تا بدانم معنی بی خوابی های شبانه را تا بیاموزم پنهان کردن درد را پشت همه حجم سکوتی, که گاه از خود گذشتگی نامیده میشود… تا بدانم حجم یک لبخند کودکانه ات می تواند معجزه زندگی دوباره ام باشد… من نه بهشت می خواهم نه آسمان و نه زمین … بهشت من زمین من و زندگیم نفس های آرام کودکی توست که در آغوشم روی...
14 مهر 1399

طاها

پسرم ، عزیزترینم با تو بودن احساس قشنگی در من بوجود می‌آورد که به هیچ عنوان قادر به توصیفش نیستم. شنیدن صدای دلنشینت گرمایی را در وجودم بیدار می‌کند که هرچه درد و غم هست را از من دور می‌‌کند. دیدن چشمان زیبا، شیطون و مهربانت در من شور زندگی بوجود می‌آورد. دستان کوچک و کودکانه‌ات وقتی که به دور گردنم حلقه می‌زنند مرا با خود به دنیایی می برند که هیچ چیز را با آن معاوضه نخواهم کرد. حرف زدن و درددل کردن با تو آرامشی دارد که همه‌ی چیزهای دیگر را از یادم می‌برد. عزیزترینم، از صمیم قلبم دوستت دارم و بهترینها را برایت آرزومندم ...
14 مهر 1399

احسان

گل پسرم جگرگوشه ام شاید برای همه مرد شده باشی اما من تو را بچه ام میدانم وصدا میزنم و نمیدانی وقتی صدایت میزنم چه قندی در دلم آب میشود جانان من تو شیرین ترین ثمره زندگی منی احسان ...
14 مهر 1399